اگر اذیت میشود احتمالا به خاطر این است که اساس و پایه همه عقاید کارل مارکس، یک نظریه است: «ارزش» و مطابق نظریۀ «ارزش اضافی» تنها نیروی کار تولید ارزش میکند در حالی که قیمت یک تابلوی نقاشی این نظریه را به چالش کشید و مدافعان آن به مرور کم شدند.
اگر اذیت میشود احتمالا به خاطر این است که اساس و پایه همه عقاید کارل مارکس، یک نظریه است: «ارزش» و مطابق نظریۀ «ارزش اضافی» تنها نیروی کار تولید ارزش میکند در حالی که قیمت یک تابلوی نقاشی این نظریه را به چالش کشید و مدافعان آن به مرور کم شدند. البته این را به صراحت نمیگوید بلکه از همان دری وارد میشود که صدا و سیما را خوش آید. چون رسانۀ رسمی هیچ استقلال فکری و هنری را برنمیتابد.
به گزارش عصر تشکل، مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: اگر تلویزیون ایران، ملی بود و همۀ صداها در آن منعکس میشد یک نفر به اسم «مسعود فراستی» به صرف اطلاعاتی که دربارۀ سینمای آمریکا و علاقۀ ویژهای که به «جان فورد» دارد به خود اجازه نمیداد هر جلوۀ هنری دیگر را نفی و نقد کند و پای خود را از دایرۀ سینما هم بیرون بگذارد و برود سراغ «حراج هنری تهران».
قرار بود در برنامۀ تلویزیونی «هفت» دربارۀ فیلم «دشت خاموش» صحبت کند اما ترجیح داد ابتدا به «حراج هنری تهران» بتازد و بگوید:
«من متوجه نمیشوم در مملکتی که خط فقر آن به 9 میلیون تومان رسیده چگونه در یک سالن کوچک 150 میلیارد تومان پول، رد و بدل میشود، برای اثری مثلا هنری؟ در حالی که هیچکدام هم هنری نیستند. پولش را عدهای میگیرند و هنرمند را آلت دست کردهاند. واقعا فاجعه است. از یک جوان شهرستانی این اثر را به 8 میلیون و 10 میلیون میخرند و بعد 200 میلیون میفروشند. بس کنید این مسخره بازی را!»
با منطق او میتوان پرسید این که تاجران فرش، حاصل دست رنج دخترکان قالیباف را میخرند و به آلمان صادر میکنند چه معنی دارد؟ یکی قالی را از قالیباف اردکانی میخرد و به خریدار آلمانی میفروشد و دیگری تابلوی نقاشی هنرمند میبدی را میخرد و با کسب سود به مشتری ایرانی می فروشد؟ کجای این کار مسخره است؟
دلالی است؟ بله، هر کاری «اقتصاد»ی هم دارد چون اگر اقتصاد نداشته باشد نمیچرخد و دست نیاز به سوی دولت باید دراز کنند.
مسعود فراستی میگوید « دو سه روز است که این چیزها مرا اذیت میکند». حالا چه کار کنیم؟ مگر هر چه شما را اذیت میکند باید تعطیل شود؟ من و خیلیها که مثل من سهمی در بودجۀ صدا وسیما داریم هم از شما و حرف های شما اذیت می شویم. آیا اذیت شدن ما ملاک ادامه یا تعطیل برنامۀ شماست؟
مضحکتر از فراستی آن منتقد دیگر بود که «حراج تهران، یعنی تهران را دارند حراج میکنند!»
تهران، روزی حراج شد که بی هیچ حساب و کتاب در منطقۀ 22 برج بنا شد. چرا در این باره سخنی نگفتید و نمیگویید؟
مگر در بورس کار دیگری می کنند؟ آنجا هم در یک سالن اوراق بهادار را معامله میکنند و اینجا آثار هنری را. اوراق، خوب است در حالی که برخی می گفتند شایبۀ قمار دارد و سهام داران را نگران کرده بودند و آثار هنری بد است؟

مگر همین پارسال که اثر آقای محمد احصایی خالق «اسماءالله» نزدیک 6 میلیارد تومان چکش خورد، خبرگزاری همین صدا وسیما از فروش آثاری با مضامین دینی مثل همین تابلو یا تابلوی «عاشورا»ی صادق تیر افکن به ارزش 190 میلیون تومان استقبال نکرد؟ حالا میگویید این چکش روشنفکری است که توی سرتان میخورد؟!

یک نفر با دلالی ارز و بی هیچ هنری و به قیمت افزایش قیمت دارو یک شبه ثروتمند شود اشکالی ندارد اما اگر اثر یک هنرمند به فروش برسد تا بتواند آثار دیگری خلق کند اشکال دارد؟
اگر نگران خط فقر هستید پس چرا دوست دارید هنرمند وابسته و فقیر باشد؟ در اوج کرونا دولت چقدر به هنرمندان کمک کرد؟ چرا چشم همه باید به دولت باشد و زندگی آنان با فروش آثار هنری تأمین نشود؟
تکرار و تحقیر کلمۀ «دلالی» هم نشان داد فراستی از قانون تجارت هم هیچ نمیداند چون «دلالی» در قانون تجارت به رسمیت شناخته شده است.
میگوید یک اثر را از جوان شهرستانی به 8 میلیون میخرند و 200 میلیون میفروشند. بله، اما باز خوب است همان 8 میلیون خریدهاند. ضمن این که شاید به ارزش واقعی کار خود واقف نبوده و نمی دانسته چنین قابلیتی دارد. وقتی از حراج تهران مطلع شود سال بعد تابلوی بعدی را مفت نمی فروشد.
مگر میوه را از باغدار به قیمت ارزان تر نمیخرند و در میدان گرانتر نمی فروشند؟