* آنچه که در زندگی با ام.اس مرا رنج میدهد ام.اس نیست. من از لحظههایی رنج میبرم که باورم نمیکنند.
* وقتهایی که از سرگیجه شکایت میکنم و با چشمهای متعجب نگاهم میکنند و من نمیتوانم سرم را بشکافم تا آن موجود موذی که در کاسه سرم میچرخد را به دیگران نشان بدهم.
* وقتهایی که میگویم حالت تهوع دارم و نمیتوانم آن حس عذابآوری را که جایی بین معده و حلقم میلود توصیف کنم.
* وقتهایی که میگویم دست و پایم از خستگی و استرس گزگز میکنند و نمی توانم آنهمه سوزن ریز را که زیر پوستم بالا و پایین میپرند بیرون بکشم.
* وقتهایی که میگویم سر درد دارم و درد لجوجی را که از شقیقههایم تا عمق مغزم پیش میرود نمیتوانم متوقف کنم.
* وقتهایی که از سر درد چشمهایم تار میشوند و نمیتوانم آن پرده نازک روی مردمکهایم را کنار بزنم.
* وقتهایی که میگویم خستهام و نمیتوانم از بختکی که به جانم افتاده است نجات پیدا کنم.
* وقتهایی که از درد میگویم و میشنوند و باور نمیکنند چرا که انسان تنها چیزهایی را باور میکند که میتواند به چشم ببیند. یا اگر پدیدهای برایش قابل رویت نیست حداقل نشانهای بصری از آن را باید ببیند تا قبولش کند. مثل همان وقت که پیامبران از وجود خدای نادیده میگفتند و مردم باورشان نکردند تا وقتی که خدا را در جلوههایی از طبیعت و جهان برایشان توصیف کردند و مردم پذیرفتند و ایمان آوردند.
* اگر شما از بوی سیگار، همهمه، گرما، گرسنگی، استرس و... اذیت میشوید هرکدام از اینها برای ما سم هستند. هربار که چنین موقعیتهایی را تحمل میکنیم در واقع در حال تزریق سم در رگهای خود هستیم. سمی که تا مغز و نخاعمان پیش میرود و بافتها و سلولهایمان را دچار آسیب میکند.
* از طرف خودم و تمام مبتلایان صبور اماس از جهانی که با تواناییهامان ناامیدشان میکنیم معذرت میخواهم. ما را ببخشید که دردهایمان در ظاهرمان مشخص نمیشوند. ما را ببخشید که نسبت به جهان پیرامون خود بیش از دیگران حساسیم که اگر نبودیم اماس در خانهمان چه میکرد؟ ما را ببخشید که کوه میشویم و به خود تکیه میکنیم.
* با همه اینها باز هم لطف کنید و ما را ببخشید که درگیر شرایطی هستیم که نقشی در به وجود آمدنش نداریم. ما را ببخشید که در فرهنگ لغت کلماتی مثل سرگیجه، گزگز، سر درد، تاری دید و... قادر به بیان واقعیت حالمان نیستند.
* دوست من، همسرم، همکارم، با اینکه درد ما را درمانی نیست؛ دستهای مهربانت که به امنیت به سویم دراز میشود، نگاهت که تحسینم میکند و لبخند که خلاصه تمام خوبیهاست شفای من است.